جامی:تا بسته ای به طره عنبرفشان گره عشاق را فتاده به رگهای جان گره
❈۱❈
تا بسته ای به طره عنبرفشان گره
عشاق را فتاده به رگهای جان گره
می کرد شانه شرح جمال تو مو به مو
ناگه فکند زلف تواش بر زبان گره
❈۲❈
ساقی ز جام لعل تو یک نکته گفت دوش
در حلق شیشه شد می چون ارغوان گره
خواهد فریب مرغ چمن باغبان که زد
جعد بنفشه بر طرف بوستان گره
❈۳❈
ما خون گشاده بهر شکرخنده اش ز چشم
واو خوش به رغم ما زده بر ابروان گره
تاب گره نیاورد از لطف آن میان
مفکن خدای را ز کمر بر میان گره
❈۴❈
تا دید جامی آن گره زلف بر عذار
صد آرزوست در دل مسکین ازان گره
کامنت ها