جامی:خوش آن دو یار که دل صاف کرده چون شیشه به هم خورند می لعل از آبگون شیشه
❈۱❈
خوش آن دو یار که دل صاف کرده چون شیشه
به هم خورند می لعل از آبگون شیشه
ز رشک لعل تو هر خون که خورده بود اکنون
به همدمی قدح می دهد برون شیشه
❈۲❈
به سجده درت از دیده ریخت خون دلم
بلی شراب بریزد چو شد نگون شیشه
دلم خیال تو را جای شد ز عشوه عشق
چنانکه جای پری گردد از فسون شیشه
❈۳❈
دل مرا به ملامت میازما که کسی
به سنگ خاره نکرده ست آزمون شیشه
به جای باده پر آب حیات شد هرگه
خیال لعل تو آورد در درون شیشه
❈۴❈
تمام شد می ازان لب فسانه گو جامی
که موج دیده ما پر کند ز خون شیشه
کامنت ها