جامی:چشم نگشایی ز ناز آخر چه ناز است این همه بر رخ از ناز توام اشک نیاز است این همه
❈۱❈
چشم نگشایی ز ناز آخر چه ناز است این همه
بر رخ از ناز توام اشک نیاز است این همه
در خط و خال تو اسرار حقیقت دیده ام
گرچه در چشم حقیقت بین مجاز است این همه
❈۲❈
خوی تو بس گرم و لعلت آتشین روی آفتاب
بیدلان را مایه سوز و گداز است این همه
پیش ساغر در سجود آمد صراحی گوش کن
بانگ چنگ و نی که ورد آن نماز است این همه
❈۳❈
حقه در گشت چشمم چون ز لعلت بسته شد
چشمبندی های چرخ حقه باز است این همه
کرده ام با هر سر موی تو پیوندی جدا
در کفم سررشته عمر دراز است این همه
❈۴❈
گفته رنگین جامی بین و داغ دل در او
لاله های چیده از صحرای راز است این همه
کامنت ها