جامی:ای تو را چون من به هر ویرانهای دیوانهای پیش ماه عارضت شمع فلک پروانهای
❈۱❈
ای تو را چون من به هر ویرانهای دیوانهای
پیش ماه عارضت شمع فلک پروانهای
محنت یعقوب از درد و غم من شمهای
قصه یوسف به دور خوبیت افسانهای
❈۲❈
نقد جان و دل نه بهر خویش میخواهیم ما
صرف راه توست اگر داریم درویشانهای
گر به خالت دست بردم بیش پامالم مکن
مور مسکین را نشاید کشت بهر دانهای
❈۳❈
خان و مان گر گشت ویران شکر کز اقبال عشق
بر سر کوی بلا داریم محنتخانهای
بیدلان را نیست ره در عشرتآباد وصال
بعد ازین ما و فراق و گوشه ویرانهای
❈۴❈
جامی از یک جرعه جام غمت بیخود فتاد
وای اگر ساقی هجران پر دهد پیمانهای
کامنت ها