جامی:نسیم صبحدم ای روح بخش روح فزای به کوی دوست گذر مشکبیز و غالیه سای
❈۱❈
نسیم صبحدم ای روح بخش روح فزای
به کوی دوست گذر مشکبیز و غالیه سای
ز گرد ره چو بر آن خاک در زنی نفسی
پس از اجازت دربان زمین ببوس و درآی
❈۲❈
ببند دست به خدمت و گر مجال شود
به عرض حال من بی زبان زبان بگشای
نمودمت تن چون موی خویش ضعف مرا
به آن میان چو مو مو به موی بازنمای
❈۳❈
چو در خرام نهد پای بر زمین برسان
تضرع رخ زردم به خاک آن کف پای
ز ناله های منش یاد ده به بزم طرب
چو مطربان خوش الحان شوند نغمه سرای
❈۴❈
ز حال جامی اگر پرسدت بگو اینک
نوشته نامه ای از آب چشم خون پالای
ز بس که کاست اگر خوانیش تواند ساخت
درون نامه میان حروف خود را جای
❈۵❈
پی دعای تو هر دم کشد بر رشته نظم
جواهر سخن از بحر طبع گوهرزای
کامنت ها