جامی:ای بر سمن از سنبل تر بسته نقابی در گردن جان هر خم زلف تو طنابی
❈۱❈
ای بر سمن از سنبل تر بسته نقابی
در گردن جان هر خم زلف تو طنابی
تو تاب نظر ناری و من طاقت دیدار
ای کاش ببندی به رخ خویش نقابی
❈۲❈
ای از پس عمری بر ما آمده تا چند
خاموش نشینی نه سوالی نه جوابی
ذوقی ندهد عشق اگر جانب عاشق
نبود گله ای وز طرف دوست عتابی
❈۳❈
خواهم به سر کوی تو ز آب مژه خون خورد
تا هست درین شهر نصیبم دمی آبی
گیرم نگشایی نظر مهر به سویم
کم زانکه نگاهی بکنی بهر ثوابی
❈۴❈
جامی که به تحصیل فنون عمر به سر برد
بی حاشیه شوق تو نگذاشت کتابی
کامنت ها