جامی:به شهر نیکوان مسکین غریبی که جز خون خوردنش نبود نصیبی
❈۱❈
به شهر نیکوان مسکین غریبی
که جز خون خوردنش نبود نصیبی
عجب بیماریی دارم ز عشقت
که عاجز شد ز درمان هر طبیبی
❈۲❈
چو من عاشق بسی یابی ولیکن
نیابم چون تو در عالم حبیبی
ز کویت رخ نتابم گرچه بینم
به کف تیغ جفا هر سو رقیبی
❈۳❈
نیفتد نوبهار خوبیت را
خوش الحان تر ز جامی عندلیبی
کامنت ها