جامی:ای در هوای مهر تو ذرات کاینات واقف نه از کماهی ذات تو هیچ ذات
❈۱❈
ای در هوای مهر تو ذرات کاینات
واقف نه از کماهی ذات تو هیچ ذات
شد چشم عقل خیره چو در مبداء ازل
حسنت نمود جلوه در آیینه صفات
❈۲❈
هر خشتی از کنشت شود کعبه دگر
گر پرتو جمال تو افتد به سومنات
هر جا که تافت پرتو انوار عزتت
عزی ندید عزی و قدری نیافت لات
❈۳❈
در بحر کبریای تو آن کس که شد فنا
چون خضر راه برد به سرچشمه حیات
هر کس به کعبه طلبت رو نهد نخست
از کل کاینات کند قطع التفات
❈۴❈
جامی ببخش جامی لب تشنه را به لطف
زان باده کز کدورت جهلش دهد نجات
کامنت ها