جامی:مرا بر دل است از تو چون کوه باری وز آن کوه چشمم بود چشمه ساری
❈۱❈
مرا بر دل است از تو چون کوه باری
وز آن کوه چشمم بود چشمه ساری
وز آن چشمه سار است هر دم دمیده
ز خون جگر گرد من لاله زاری
❈۲❈
چه باشد که روزی به عزم تماشا
فتد سوی این لاله زارت گذاری
نروبم رهت را به مژگان که ترسم
نشیند به دامان پاکت غباری
❈۳❈
خوشا آنکه تو جان و من بوسه خواهم
تو نی گوییم در جواب و من آری
ز راه کرم پای بر دیده ام نه
که دارم به ره دیده اشکباری
❈۴❈
به مرهم مداوا مکن زخم جامی
که باشد ز تیغ تواش یادگاری
کامنت ها