جامی:خسته زخم عشقم ای ساقی لا طبیب لها و لا راق
❈۱❈
خسته زخم عشقم ای ساقی
لا طبیب لها و لا راق
باده غم زدا فکن در جام
انه رقیتی و تریاقی
❈۲❈
دردنوشان چو درد من دیدند
حیث اجری الدموع آماقی
بس که راندند خون دل ز مژه
فاض اقداحهم کاحداقی
❈۳❈
ای که با ابروی خمیده خویش
زیر این سقف نیلگون طاقی
بی تو بیش از حد است جامی را
محنت هجر و درد مشتاقی
❈۴❈
شمه ای با تو گفتم و رفتم
قس علی ما سمعته الباقی
کامنت ها