جامی:ای باغ حسن را جمال تو خرمی چشم بد از تو دور که محبوب عالمی
❈۱❈
ای باغ حسن را جمال تو خرمی
چشم بد از تو دور که محبوب عالمی
حوری، بگوی بهر خدا، یا فرشته ای
کین لطف و نازکی نبود حد آدمی
❈۲❈
زخم تو را چه حاجت مرهم بود که آن
شاید جراحت دل ما را به مرهمی
دل آن توست دمبدم از بهر بردنش
عشوه چه می نمایی و افسون چه می دمی
❈۳❈
گر چرخ را نماند وفایی چه باک ازان
هرگز مباد جور و جفای تو را کمی
گمگشتگان بادیه محنت و غمیم
مشکل بریم ره به سر کوی بی غمی
❈۴❈
جامی سگ تو را به غلامی نمی سزد
او را چه حد آنکه کند با تو همدمی
کامنت ها