جامی:ای فتنه چشم تو جهانی می کن نظری به ناتوانی
❈۱❈
ای فتنه چشم تو جهانی
می کن نظری به ناتوانی
پیوسته به قصد ما ز ابرو
تا گوش کشیده ای کمانی
❈۲❈
هر کس برت آورد متاعی
ماییم و همین حقیر جانی
هستم سگکی بر آستانت
خرسند ز تو به استخوانی
❈۳❈
سررشته عشق کی توان یافت
نایافته ازان میان نشانی
گر اشک چو در قبولت افتد
در پای تو ریزمش روانی
❈۴❈
شد جامی ازان دهان و عارض
صاحب نظری و نکته دانی
کامنت ها