جامی:ز چشمت چشم آن دارم که گاهی کند سوی گرفتاران نگاهی
❈۱❈
ز چشمت چشم آن دارم که گاهی
کند سوی گرفتاران نگاهی
فروغ روی تو از یاد من برد
که وقتی آفتابی بود و ماهی
❈۲❈
فرو ماند از قدت در بوستان سرو
به طوبی کی رسد شاخ گیاهی
به جز روی تو گر دیده ست چشمم
نمی بینم ازین افزون گناهی
❈۳❈
اگر بپذیری اینک می فرستم
ز آب دیده سویت عذرخواهی
گواه آه سردم صبحدم بس
که دید از صبح صادق تر گواهی
❈۴❈
ندانم در دل جامی چه سوز است
که آهی می کشد باز و چه آهی
کامنت ها