جامی:ای که در پرده به بازار جهان می آیی ما تو بودیم ازین پیش و تو اکنون مایی
❈۱❈
ای که در پرده به بازار جهان می آیی
ما تو بودیم ازین پیش و تو اکنون مایی
سایه توست جهان بر عدم افتاده و ما
چشم آن سایه و در چشم تویی بینایی
❈۲❈
از کرم ساخته ای چشم جهان بین ما را
تا به این چشم جهان را نظری فرمایی
گر نگهبان نشود گنج جهان را این چشم
حاصل گنج به یغما ببرد یغمایی
❈۳❈
شخص تو سایه تو چشم تو بینایی تو
رشته صد توست ولی بر صفت یکتایی
همه اعیان جهان روی تو را آینه هاست
تا هر آیینه به آیین دگر آرایی
❈۴❈
بنماییم تو را هم به تو افزون ز همه
چون رخ خویش در آیینه ما بنمایی
دل شد از عشق تو جامی که حبابش فلک است
باده بر جامی ازین جام همی پیمایی
کامنت ها