جامی:ای دو چشمت در ستیز و کین یکی دل یکی تاراج کرده دین یکی
❈۱❈
ای دو چشمت در ستیز و کین یکی
دل یکی تاراج کرده دین یکی
زلف و خالت را نمودم جان و دل
آن یکی بربود از من این یکی
❈۲❈
سوی هر غمخواره داری صد نظر
مردم از غم جانب من بین یکی
خواب خوش باشد شب وصل ار بود
عاشق و معشوق را بالین یکی
❈۳❈
زان همه بوسه که دادی وعده ام
کن حواله با لب شیرین یکی
نافه گردد خوشه چین خرمنت
گر گشاید زلفت از صد چین یکی
❈۴❈
عاشق مسکین بسی داری و نیست
همچو جامی زان همه مسکین یکی
کامنت ها