سلیمی جرونی:پری رو گفتش از دیوانه خویش نرنجم نیست چون در خانه خویش
❈۱❈
پری رو گفتش از دیوانه خویش
نرنجم نیست چون در خانه خویش
سخن در سر خوشی باید چنان گفت
که در هشیاری آن با سر توان گفت
❈۲❈
به تو گر دست ندهم دار معذور
که من زان توام اما به دستور
قسم ای بت به چشم می پرستت
که خواهم آمدن آخر به دستت
❈۳❈
بود در صبر کردن مرد را سود
که بتوان یافتن در صبر مقصود
وگر بی صبر باشد مرد، بی قیل
پشیمانی خورد من بعد تعجیل
❈۴❈
رسد از صبر عاقل را نکویی
که از تعجیل خیزد زرد رویی
مشو بی صبر کان آشوب سود است
که از صبر است کار عاقلان راست
❈۵❈
به راه آ، کان کسان کین ره سپردند
همه کاری به صبر از پیش بردند
شود از صبر هر کاری به اتمام
که نتوان خورد دیگی کان بود خام
❈۶❈
زنا آمد مشو دلخسته وقت
که هر کاری بود وابسته وقت
ز من بشنو چه پیدا و چه پنهان
مکن کاری کز آن گردی پشیمان
❈۷❈
مکن کاری که بهبودت نباشد
پشیمان گردی و سودت نباشد
مکن چیزی که بد باشد به مردی
پشیمانی چه سود آنگه که کردی
❈۸❈
به بی صبری دل خود خون مگردان
تحمل کن، تحمل کن چو مردان
مکن دل خوش که خوش بی اعتبار است
بد و نیکش چو باد اندر گدار است
❈۹❈
درین وادی اگر خواهی سلامت
مکن کاری کزان یابی ملامت
حدیث من نپنداری که جنگ است
ولی دانی که دنیا نام و ننگ است
❈۱۰❈
که خوش زد این مثل آن پیر چنگی
که نبود بدتر از بی نام و ننگی
مکن تعجیل و از من پند بپذیر
که در تعجیل نبود غیر تقصیر
❈۱۱❈
صبوری کن که هر کین ره سپرده ست
همه کاری به صبر از پیش برده ست
دل خود را و من زین بیش مگداز
برو این را به وقت دیگر انداز
کامنت ها