سلیمی جرونی:اگر خواهی که یابی عالم صبح شبی کن روز، بهر یک دم صبح
❈۱❈
اگر خواهی که یابی عالم صبح
شبی کن روز، بهر یک دم صبح
شبی روز از در عشق و صباحی
به وصلش یا رب از هجران فلاحی
❈۲❈
درون تیرگی آب حیات است
چراغ صبح نور کاینات است
منال از شب که می باشد معین
ز بعد ظلمت شب، صبح روشن
❈۳❈
چو مرغ شب، شبی در ذکر کن روز
سحر شمعی در آن ظلمت برافروز
به نور صبح شو دور از شب غم
برآ، چون مهر و روشن ساز عالم
❈۴❈
خوش آن شبرو که می بیند کماهی
به نور صبح از مه تا به ماهی
به وقت صبح ذاکر شو که بی قیل
بود ذرات در تسبیح و تهلیل
❈۵❈
چو صبح آید برو رو با خدا کن
دمی از خواب غفلت چشم واکن
کن استغفار و بگدار از مناهی
که بخشندت هر آن چیزی که خواهی
❈۶❈
در آن انده شب شیرین چو شد روز
به بخت او برآمد صبح فیروز
دلش شد همچو صبح از گرد شب پاک
نهاد از خاکساری روی بر خاک
❈۷❈
زبان بگشاد و گفت از دل الهی
برون بر، کشتی ام را زین تباهی
بگیرم دست و بازم خر ز غرقاب
که در بحر غمم از سرگذشت آب
❈۸❈
به سوز سینه مردان آگاه
به جاه و حشمت خاصان درگاه
به آه و ناله عشاق دلسوز
به مشتاقان دیدارت، شب و روز
❈۹❈
به مظلومان محنتها کشیده
به محرومان کام دل ندیده
به یک جا مانده بند و بلایت
به مجروحان زخم ابتلایت
❈۱۰❈
به گمراهان از راه اوفتاده
به بی چشمان در چاه اوفتاده
به مهجوران کوی دردمندی
به محبوسان چاه مستمندی
❈۱۱❈
به بیماران شب در تب گذشته
به ماتم دیدگان شب گذشته
به آب چشم طفلان بلاکش
به ضعف حال پیران جفاکش
❈۱۲❈
به غمگینان بر سر خاک مانده
ز ماتمها گریبان چاک مانده
به قبض مفلسان اندر گه بام
به اندوه غریبان در دم شام
❈۱۳❈
به غواصان دریای معانی
به سلطانان ملک بی نشانی
به تاج سروران ملک معنی
به نور رهبران دین و دنیی
❈۱۴❈
به گنج سینه شاهان عاشق
به درویشی درویشان صادق
به سیاحان که بر هر کس نه پیداست
به جاسوسان دلها از چپ و راست
❈۱۵❈
به زهاد و به عباد و به ارشاد
به ابدال و به اقطاب و به اوتاد
به سر جان تنهایان بی کس
که در این غم به فریاد دلم رس
❈۱۶❈
خلاصم بخش ازین درد جدایی
وزین تاریکی ام ده روشنایی
مگردان بیش ازین از غم ملولم
قبولم کن اگر چه ناقبولم
❈۱۷❈
ز زاریها که شیرین کرد آن شب
برآمد از فلک فریاد یا رب
زد آن شب ناله چندان برزمانه
که آمد تیرش آخر برنشانه
کامنت ها