سلیمی جرونی:ششم پندت بگویم، گر کنی گوش گرت زخمی رسد از دهر مخروش
❈۱❈
ششم پندت بگویم، گر کنی گوش
گرت زخمی رسد از دهر مخروش
گر آسیبی رسد از چرخ وارون
دل خود را مکن زین غصه پر خون
❈۲❈
به ناخوش، خوش برآ، تا می توانی
که خوش نبود به تلخی زندگانی
مصیبت چون رسد، بر کف مزن کف
که بر خود می کنی آن را مضاعف
❈۳❈
ز دست محنت دوران بری جان
اگر مشکل کنی بر خویش آسان
ز ویرانی تن تا برنتابی
که هست این خانه را رو در خرابی
❈۴❈
ازین دریای محنت رخت برکش
که گاهی خوش بود، گاهیت ناخوش
مشو از ریسمان چرخ در چاه
مرو گفتم به بازیهاش از راه
❈۵❈
به نابودش مشو محزون و غمگین
مگردان هم ز بودش کام شیرین
پر از بود و ز نابودش مکن دود
که نه بودش اثر دارد، نه نابود
کامنت ها