سلیمی جرونی:ز پند هشتمت گویم کزین پند برآید اهل دولت را دل از بند
❈۱❈
ز پند هشتمت گویم کزین پند
برآید اهل دولت را دل از بند
مرو تا جهد داری از پی دل
کزو کس را نیامد کام حاصل
❈۲❈
دل از هستی خود یکباره بردار
مشو سرگشته گرد خود چو پرگار
بپوش از مهر دوران چشم و شو شاد
که خوش گفته ست این یک بیت استاد
❈۳❈
همه مهری ز نادیدن بکاهد
هر آنچه چش نبیند دل نخواهد
دل از دل بر کن و از دیده هم نیز
که باشد دیده و دل، هر دو یک چیز
❈۴❈
ز اول دیده را بر دوز و آنگاه
ز دل بگذر که آسان می شود راه
به تن شو خاک و زن بر دیده ها گرد
که خون از دیده و دل می خورد مرد
❈۵❈
گر از جور زمان خواهی رهایی
مکن با دیده و دل آشنایی
که مرد از این و آن سیخ تفیده
گهی بر دل خورد گاهی به دیده
کامنت ها