کمالالدین اسماعیل:ای هنر پروری که ذات ترا کس ندیدست عیب و همتا نیز
❈۱❈
ای هنر پروری که ذات ترا
کس ندیدست عیب و همتا نیز
تویی آن منعمی که از کرمت
شرمسارست کان و دریا نیز
❈۲❈
از سخای تو گشت گوهر دار
تیغ فولاد و سنگ خارا نیز
از مریدان خاص درگه تست
خرد پیر و بخت برنا نیز
❈۳❈
جمع الفاظ و نظم مدحت تو
آسمان کرده و ثریّا نیز
کوه در خدمتت کمر بستست
کوه را خود چه قدر، جوزا نیز
❈۴❈
باد بر تو مبارک و میمون
چون شب دوش روز فردا نیز
ای که از روی و رای تو مه و مهر
هر دو شرمنده اند و رسوا نیز
❈۵❈
بثنای تو ناطقست مرا
یک زبان نی ، که هفت اعضا نیز
چون همه ساز سروری داری
بنده را باز جو در اثنا نیز
❈۶❈
هم ز اسباب خواجگی باشد
شاعری فحل و شعر زیبا نیز
ید بیضا نمایم و سخنم
بد نباشد مگر بسودا نیز
❈۷❈
بر من خسته پار بی موجب
ترشی کرده یی و صفرا نیز
وینک امسال هم بر آن منوال
میکنی زان حدیث مبدا نیز
❈۸❈
لاجرم نیست از سخات مرا
بهره چه، زهرۀ تمنّا نیز
بنده بیرون از آنکه مادح تست
بولایت کند تولّا نیز
❈۹❈
زحمت حضرت ار چه کم کردست
هم در آن خدمتست اینجا نیز
می کنند از سیه گری قومی
با همه کس پلاس و با ما نیز
❈۱۰❈
این همه روزها که کید ضعیف
پنهان کرده اند و پیدا نیز
آنچنان بوده ام که از حیرت
بخودم هم نبود پروا نیز
❈۱۱❈
گر چه من خود مقصّرم ، طلبم
هم نفرمود رای اعلا نیز
گر تو از بنده قرض می خواهی
بخطا، یا نه خود بعمدا نیز
❈۱۲❈
هم عفا الله لطف تو کآخر
در شماری گرفت ما را نیز
از تو تشریف بود، عیب از ماست
که نداریم زرّ و کالا نیز
❈۱۳❈
ورنه از بندگان مفلس خویش
قرض خواهست حق تعالی نیز
وانگهش قرض گرچه می ندهند
رزقشان می کند مهیّا نیز
❈۱۴❈
منم آن بینوا که از ثروت
خواجگان را کنم مواسا نیز
چشم بد دور از چو من مردی
که ازینها ام و از آنها نیز
❈۱۵❈
بود حاصل ز حضرت تو مرا
شرف خدمت و تماشا نیز
گشت بر بسته این طریق از آنک
روی آنم نماند و یارا نیز
❈۱۶❈
وگرم هیچ روی آن بودی
تهنیت رفتی و تقاضا نیز
کامنت ها