کمالالدین اسماعیل:زهی خجل ز معالیّ تو سپهر رفیع زهی رهین ایادیّ تو شریف و وضیع
❈۱❈
زهی خجل ز معالیّ تو سپهر رفیع
زهی رهین ایادیّ تو شریف و وضیع
بهاء دولت و ملّت که تاج معنی را
خرد بگوهر لفظ و می کند ترصیع
❈۲❈
زعکس خاطر تو تیغ آفتاب صقیل
زتاب سطوت تو دور روزگار سریع
برشمایل خلق و کفایت رایت
کدام فصل ربیع و چه جای فضل ربیع
❈۳❈
صریر کلک تو چو ارغنون نوازشود
ز شوق گردد چذر اصم بطبع سمیع
زمانه کار نبندد گشاد نامۀ صبح
اگر نباشدش از رای روشنت توقیع
❈۴❈
مکارم تو جهانرا برزق خلق کفیل
شمایل تو گنه را بنزد عفو شفیع
برآن جریده که مثبت شدست نام کرم
ز روی مرتبه در فصل اولست ربیع
❈۵❈
بپیش خلق تو گل جلوه کرد از این معنی
هزار دستان بر وی همی زند تشنیع
عدوت اگر چه بصورت ران و بی معنیست
عجب مدار که موزون شود گه تقطیع
❈۶❈
درآن مقام که کلک تو ضبط مالک کند
چو تیغ هر نفسی بر کشد هزار صنیع
بهندوان برهنه چه اعتبار بود
چو خامۀ تو گشاید حصارهای منیع
❈۷❈
بدست بخت جوان تو هفت دایۀ چرخ
چنانکه مهرۀ گهواره پیش طفل رضیع
ز حرص خصم تو چون۴سگ دوچشم کردچهار
سمج بود نظر نحس خاصه در تربیع
❈۸❈
زابر پیش بیان تو گر سخن رانم
بجان تو که خطایی بود عظیم شنیع
چه جای ابر که امروز دست راد ترا
چو کان و دریا هستند صدهزار صنیع
❈۹❈
بهر دقیقه رسد آفابی ارتو کنی
ز رای خویش یکی ذرّه بر فلک توزیع
شنیده ام که فلک را نشاط خدمت تست
بلند همّتی از مثل او مدار بدیع
❈۱۰❈
منازعان ترا با تو چون قیاس کنند
فکیف یلخق فی الشأ و ظالع بضلیع
شکایت از ستم روزگار با تو کنم
که روزگار ترا بنده ییست نیک مطیع
❈۱۱❈
تفضّلی کن و زو باز پرس تا که مرا
بگونه گونه نوایب چرا کند تفجیع
بشادمانی اگر با منش مضایقتست
بضرب باری همواره می کند توسیع
❈۱۲❈
ز عمر چونکه پس افکند نیست جز عمرم
بخیره عمر گرامی چرا کنم تضییع ؟
مرا ز نکبت ایّام بر سر آن آمد
که شرح آن نبود جز زیادت تصدیع
❈۱۳❈
کریم طبعا! اندراداء این مدحت
گمان مبر که مرا حرص می کند تطمیع
ولیک مقصد من آن بود که عرضه دهم
عناء طبع پریشان بنزد رای رفیع
❈۱۴❈
قضاء حقّ ثنای تو چون تواند کرد
مطوّقی که کند چند لفظ را تسجیع
اگر چه سوسن را جمله تن زبان گردد
هنوز قاصر باشد ز ذکر شکر ربیع
❈۱۵❈
همیشه تا که بود هفت خانۀ افلاک
زبس تراجع انجم چو خانۀ ترجیع
همیشه دولت بیدار باد و بخت توزان
که فتنه بخت حسود ترا شدست ضجیع
کامنت ها