کمالالدین اسماعیل:جهان بگشتم و آفاق سربسر دیدم بمردمی اگر از مردمی اثر دیدم
❈۱❈
جهان بگشتم و آفاق سربسر دیدم
بمردمی اگر از مردمی اثر دیدم
درین زمانه که دلبستگیست حاصل او
همه گشایشی از چشمۀ جگر دیدم
❈۲❈
امید منفعت از خلق منقطع شد از آنک
مزاجها همه پر فضلۀ ضرر دیدم
بچارمیخ بلا چون خر ربابم اسیر
ز زخمها که ازین چرخ پرده در دیدم
❈۳❈
بنالم از کسی از بد همی بنالد ازآنک
ز روزگار من از بدبسی بتر دیدم
ز گونه گونه بلا آزموده ام لیکن
فراق یار خود از شیوۀ دگر دیدم
❈۴❈
زمن مپرس که آخر چه دیدی از گردون
هرانچه دیدم ازین سفله مختصر دیدم
ز طاس گردون زنار بردمید ازانک
زبس کش ازنم مژگان خویش تر دیدم
❈۵❈
ز چیست ابره و این حشو پوشش گردون
که من هنوز ازین کسوت آستر دیدم
چو مردمی و وفا نامم از جهان گم باد
وفا ز مردم این عهد هیچ اگر دیدم
❈۶❈
گناه موجب حرمان بسیست در عالم
ولیک صعب ترین موجبی هنر دیدم
دهان بچرب زبانی کسی که نگشادست
ز سوز سینه چو شمعش گرفته سر دیدم
❈۷❈
چوکوه هر که بیفشرد پا بسنگدلی
ز لعل ناب ورا طرف بر کمر دیدم
بدان ز پوست برون آمدم که همچون رگ
چو راست بنشستم زخم بیشتر دیدم
❈۸❈
بطبع فتنه برین قوم فتنه گشت ازآنک
ز عافیتشان یکباره بر حذر دیدم
ز روزگار همین حالتم پسندآمد
که خوب و زشت و بد و نیک بر گذر دیدم
❈۹❈
برین صحیفۀ مینا بخامۀ خورشید
نگاشته سخنی خوش بآب زر دیدم
که ای بدولت ده روزه گشته مستظهر
مباش غرّه که از تو بزرگتر دیدم
❈۱۰❈
درین سفر که زبس محنت و پریشانی
عنای غریب از انواع ما حضر دیدم
بدان خوشست دلم کآخر این فتوحم بود
که روی خزّم مخدوم نامور دیدم
❈۱۱❈
پناه و قدوۀ اهل هنر رشیدالدّین
که چرخ زیر و معالیش بر زبر دیدم
ز تاب خاطر او شعله یی زبانه کشید
که آفتاب از آن ذرّۀ شرر دیدم
❈۱۲❈
زهی خجسته لقایی که درّ معنی را
برآستانۀ نظم تو پی سپر دیدم
اگر چه نیست ضمیر تو مدرک از ره حس
از اودونسخت رو شن بچرخ بر دیدم
❈۱۳❈
صریر کلک تو ان ارغنون خوش لحنست
که چرخ را زسماع برقص در دیدم
چراست کلک تو پی کرده؟ چون همه سالش
سوی معانی باریک راهبر دیدم
❈۱۴❈
همیشه برسرپایست بهر زادن ازآنک
صدف نهادش آبستن درر دیدم
بوقت عرض هنر بهر استفادت را
ز زهره و ز عطارد بتو نظر دیدم
❈۱۵❈
بدانک تا توکنی عرض علم موسیقی
پی رباب ترا چرخ کاسه گر دیدم
شهاب دسته و کفّ الخضیب پنجۀ او
بریشم از مه نو کاسه از قمر دیدم
❈۱۶❈
از آن شدّست مرا طبع همچو دریایی
که ان سفینۀ شعر توش زبر دیدم
ز حرص جمله تنم گشت چون بادام
که این معانی شیرین تر از شکر دیدم
❈۱۷❈
اگر چو خاره متین است شعر تو زیبد
که همچو کانش مستودع گهر دیدم
نبود محرم ابکار فک تو فهم
کزو بجهد همین ظاهر صور دیدم
❈۱۸❈
نهفته زیر نقاب سیاه هر حرفش
هزار لعبت زیبا چو ماه و خور دیدم
ازا آن درخت سخن شاخ بر سپهر کشید
کش از منابع طبع تو آبخور دیدم
❈۱۹❈
هوای عال مدح تو کرده بودم دوش
باتّفاق خرد را برهگذر دیدم
چو دید مقصد من از ره نصیحت گفت
نهال رنج ترا نیک بی ثمر دیدم
❈۲۰❈
بکنه مدحت او چون رسی که من باری
بسی ز خطّۀ امکانش زاستر دیدم
چودر طریق ثنا منقطع شدم از عجز
ز ذکر ادعیۀ وب ناگزر دیدم
❈۲۱❈
ولی نگفتم در مقطع سخن زیرا ک
بهینه وقت دا مطلع سحر دیدم
کامنت ها