کمالالدین اسماعیل:زهی ز سنبل تر کرده لاله را پرده بر آسمان زده عکس رخت سرا پرده
❈۱❈
زهی ز سنبل تر کرده لاله را پرده
بر آسمان زده عکس رخت سرا پرده
نه مرد عشق تو بودم من این قدر دانم
ولی بدیده فرو می هلد قضا پرده
❈۲❈
زمانه بس، که دریست پردۀ عشّاق
تو نیز خیره مدر بر من از جفا پرده
از آرزوی لقای تو مردم چشمم
همی بدرّد بر خویش هفت لا پرده
❈۳❈
یکی ز چهره بر انداز پده تا خورشید
فرو گذارد بر چهره از حیا پرده
مرا چو مردم چشمی ز پرده بیرون آی
که نیست مردمک چشم را سزا پرده
❈۴❈
تو افتاب بلندیّ و من چو سایه نژند
همی کندمان از یکدگر جدا پرده
بآفتاب پرستی اگر چه دایم هست
میان ببسته بزنّار اندر جا پرده
❈۵❈
بپشت گرمی روی تو روی ازو برتافت
چو با فروغ رخت گشت آشنا پرده
ز شرم قامت تو، سر و بوستان چه عجب
که همچو غنچه کند دامن قبا پرده
❈۶❈
بچار میخ هوای تو بسته دارم دل
بر آن صفت که بود بسته بر هوا پرده
بمانده ام ز وصال تو سال و مه بردر
چنانکه پیش در صدر مقتدا پرده
❈۷❈
سرصدور جهان رکن دین که چون خورشید
همی بدرّد بذابذ در سخا پرده
همیشه از پی آن با نوا بود کارش
که کرده است بدرگاهش انتما پرده
❈۸❈
چو برکشیدۀ فرّاش خاص درگه اوست
سزد که یازد بر ذروۀ سها پرده
بروز آنکه زر افشان کند کف رادش
گمان بری که زمین راست بوربا پرده
❈۹❈
ز بیم حسبت او مرده اند از آن کردند
بنات نعش ازین نیلگون وطا پرده
چو چرخ از آن همه تن دامنست، بر در او
که آمدست بدر یوزۀ عطا پرده
❈۱۰❈
زهی فزوده کمال تو عقل را حیرت
خپی دریده ضمیر تو غیب را پرده
بروز عدل تو این هم تهتّکیست بزرگ
که غنچه را بدرد جنبش صبا پرده
❈۱۱❈
بگرم و سرد جهان زان سبب تن اندر داد
کز آستان تو میخواست متّکا پرده
هم از رسیلی صیت تو عاجزست ار چه
نکو شناسد آواز از صدا پرده
❈۱۲❈
برای بستن و آویختن ترقّی کرد
ز بدسگال تو آموخت گوئیا پرده
چو سایه پرده نشین گردد آفتاب ز شرم
چو بکر فکر تو بردارد از لقا پرده
❈۱۳❈
کنار پرده پر از زر همی کند خوشید
بدانک تا کندش پیش تو رها پرده
اگر چه هندوی تیغت کشید است و لیک
درید بر دل خصم تو بارها پرده
❈۱۴❈
کجا بیفکند از تیغ آفتاب سپر
چو کرده است بدرگاهت التجا پرده
بسایه گستری از خلق بر سر آمده یی
که بر سر آمده زینست دایما پرده
❈۱۵❈
تو در عنا و جهانی بسایه ات نازان
برای راحت خلقست در عنا پرده
ز صبح تیغ تو گردد بیک نفس رسوا
وگر چه سازد خصمت شب سیا پرده
❈۱۶❈
حسود کور دلت رادلیست همچو انار
که قطر قطرۀ خونست و جای جا پرده
من و ملازمت درگهت کزین معنی
شدست محرم اسرار پادشا پرده
❈۱۷❈
همه چو صبح دوم دم زنم ز پردۀ راست
اگر چه کژ دهدم چرخ بی وفا پرده
بنات فکرم در پرده زان گریخته اند
که کرد صورت حال من اقتضا پرده
❈۱۸❈
مرا چو خانۀ طنبور، خانه بی برگست
فرو گذاشته به، بر چنین نوا پرده
نه جز ادیم زمین زیر پهلویم نطعیست
نه بر سرم بجز از کلّۀ سما پرده
❈۱۹❈
ز پی نوایی جایی رسیده ام که مرا
مسافتیست ز آهنگ صفّه تا پرده
بسوز هر نفس از پردۀ حزین گویم
خنک هوای زمستان و حبّذا پرده
❈۲۰❈
چنین که گرم در آمد بگفت وگو خورشید
چگونه راست کنم من بدین ادا پرده
من از ریاضت چون صبح در مکاشفه ام
چه کار دارد در راه اولیا پرده
❈۲۱❈
گشاده است مرا بام و در حجابی نیست
که بر گرفته ام از راه کبریا پرده
میان خانۀ ما و آفتاب گستاخیست
درآید و برود نیستش زما پرده
❈۲۲❈
چو سایبان سرم ستر عالی فلکست
چو لعبتان خیالم چه کار با پرده؟
چه راست خانه کسی ام که روزگار مرا
همی طرازد بر خطّ استوا پرده
❈۲۳❈
ز ساز تیر مهی بنده خانه را امروز
همی بیاید ده چیز اولّا پرده
چه سایه افکندم پرده های زنبوری
چو عنکبوت تند خانۀ مرا پرده
❈۲۴❈
مزاج خانۀ من گرم گشت و نجلی گفت
علاج آن بدو چیز است: ابر یا پرده
ز تاب مهر سیه رو شدم چو مردم چشم
از آن گرفت مرا عنکبوت با پرده
❈۲۵❈
چو آفتاب از این شرم در عرق غرقم
امید آنکه بپوشی بدین خطا پرده
اگر ز پده مرا سایه نیست غم نخورم
چو هست بر سرم از سایۀ شما پرده
❈۲۶❈
همیشه تا که بنور چراغ مهر برند
مخدّرات سماوات ره فرا پرده
هر آنکه با تو نه در پردۀ اراد ت تست
ز روی کارش برداردا خدا پرده
❈۲۷❈
دعای جان تو از دل سحرگهان گویم
که آن زمان نب.د در ره دعا پرده
کامنت ها