کمالالدین اسماعیل:دلابکوش که باقی عمردریایی که عمرباقی ازین عمر برگذریابی
❈۱❈
دلابکوش که باقی عمردریایی
که عمرباقی ازین عمر برگذریابی
زسوزسینه طلب آب روی،اگرطلبی
که همچو شمع ازآن سوز تاج سریابی
❈۲❈
زسربرون کن این حشوهای توبرتو
گذر زچنبرگردون دون مگریابی
بآب علم بپروردرخت ایمان را
نگاه کن که از آن چند باروبر یابی
❈۳❈
بباغ امرخرام ازمضیق عالم خلق
که هرچه آرزوی تست،ماحضر یابی
زدرگه عظمت بردرست حلقۀ چرخ
که حلقه راهمه جاخودبرون در یابی
❈۴❈
حقیقت همه چیزی چنان که هست بدان
که تامقام خودازجمله بر زبر یابی
توگرزخویش برآیی ودرجهان نگری
اگرچه عرش مجیدست،مختصر یابی
❈۵❈
وگر توگام چوپرگار با حساب آری
محیط دایرۀ چرخ بی سپر یابی
زغایت طلب تست ناز دنیی دون
چوکم طلب کنی آنگاه بیشتر یابی
❈۶❈
زهرچه جستن آن می کند ترامشغول
فراغت تو از آن بهترست اگر یابی
کنون چوقانع گشتی کزین جهان فراخ
بصدبلاچوخران جای خواب وخوریابی
❈۷❈
عذاب جان گرامی مده به کمترچیز
که این قدر را بی اینهمه خطریابی
بهرزه بانگ چه داری چودردمندنه ای؟
تودرد جوی که درمانش براثر یابی
❈۸❈
گهردرون صدف باشدوصدف دربحر
توروی بحرندیدی کجا گهر یابی؟
برآیدازدل تودودآتش طغیان
چولاله گر بمثل آب برجگر یابی
❈۹❈
کشی زسنگدلی همچو کوه سربه فلک
زسنگ ریزه یی ا رطرف برکمر یابی
چوشیرمادرخون پدرحلال کنی
بگاه کینه اگردست بر پدر یابی
❈۱۰❈
اگرچه پشت خود اندر رکوع خم ندهی
که خویشتن راترسی که بی خطر یابی
زحرص همچو ترازو ز چرخ سوی زمین
معلقی زنی اریک قراضه زر یابی
❈۱۱❈
سری که می ننهی برزمین زبهرسجود
بآب دربری از بهر ماهی ار یابی
چنان بعالم صورت دلت برآشفتست
که گر بعالم معنی رسی،صور یابی
❈۱۲❈
طواف گاه توبرگرد عالم صورست
چو اینقدر طلبی لاشک این قدریابی
چو مطمح نظرتوجهان قدس شود
وجود را همه خاشاک رهگذر یابی
❈۱۳❈
چنان مباش که گرراه حس فروگیرند
توخویشتن را یکباره کور وکر یابی
بپای فکرسفرکن درآفرینش خویش
بسا غنیمتها کاندرین سفری ابی
❈۱۴❈
ترا بملک ابد تهنیت کنم روزی
که تو بمردی برخویشتن ظفر یابی
بذوق توسخن حق اگرچه تلخ بود
فروبرش که ازآن لذت شکر یابی
❈۱۵❈
کشیده داربدست ادب عنان نظر
که فتنۀ دل از آمد شد نظر یابی
زتیرشیطان زنهار،گوش داردوچشم
هلاک گردی ار آن تیر کارگر یابی
❈۱۶❈
نظر بهرچه نه از راه اعتبار کنی
اگربگل نگری خار در بصریابی
توبس عزیزی،خودراچنین ذلیل مکن
کزاین گزندکشیوازآن ضرریابی
❈۱۷❈
زبهر نان چو تنورت دل آتشین نکند
زآب چشمۀ حکمت گرآبخوریابی
تومست غفلتی ازحالخودتراچه خبر؟
بصبح مرگ ازاحوال خودخبریابی
❈۱۸❈
کژی مکن چوکمان تات خیره پی نزنند
چوتیر راست روی کن که بال و پر یابی
به قفل خواب درچشم ودل مکن دربند
مگرگشایشی ازنفحۀ سحر یابی
❈۱۹❈
زخودتهی شو و بارگران خلق بکش
که تا چو کشتی،دریا فرود یابی
توخودکجایی وبینایی توکو؟تا تو
زپر پشه کتابی پر از عبر یابی
❈۲۰❈
زجیب خلق کنی دست اعتراض جدا
چودامن همه درقبضۀ قدر یابی
بساز با بدو نیک زمان که تادوسه دوز
نه نقش بینی ازین ونه زان اثر یابی
❈۲۱❈
مباش غره بایام کامرانی وعیش
که تاتو چشم زنی کارها دگر یابی
نظر بیفکن ازین اعتبارامروزین
ببین که فردا خود را چه معتبر یابی
❈۲۲❈
بس آبروی که فرداتوچشم خواهی داشت
زآب دیده گر امروز روی تر یابی
بناگزیر قناعت کن و فضول مجوی
که تاازین همه بیهوده ها گذر یابی
❈۲۳❈
نظر بتاج کرامت کن و بحضرت قدس
چونرگس اربه مثل رنجی ازسهر یابی
گرت بلایی آیدبروی خوش میباش
که گه بود بلا را بلا سپریابی
❈۲۴❈
ندیده یی که چورنج از عسل پدیدآید
شفا بواسطۀ زخم نیشتریابی
زدین فروختن آن مایه کرده یی حاصل
که تاقبولی ازین قوم عشوه گریابی
❈۲۵❈
بهرزه بار خران می کشی،کرا نکند
که هرکجا که کرا دین بوده دو خر یابی
زعشق پایۀ انسان بترک جان گفتست
هرآنچه آنراازجنس جانوریابی
❈۲۶❈
توازدنائت همت،هزارحیله کنی
که خشم وشهوت ایشان بخویش دریابی
مراد دنیی و دین هر دو ضدیکدگرند
تراهوس که بهمشان چگونه دریابی
❈۲۷❈
حصول لذت این، فوت لذت آنست
یکی چوترک کنی،ذوق آن دگریابی
بچشم علت توهرچه هست معیوبست
درست وراست نگرتا همه هنریابی
❈۲۸❈
برین صفت که توگم کرده یی طریق نجات
زپیروی بزرگان راهبریابی
ازاین بزرگان امروزدرزمانه یکیست
که مثل اونه همانا ببحر و بر یابی
❈۲۹❈
شهاب دین،عمرسهروردی،آن ره رو
که ازمسالک اودیو برحذر یابی
حشاشۀ رمق ملتست در یابش
که این سعادت هرچند زودتر یابی
❈۳۰❈
امام وقدوۀ اقطاب ثالث العمرین
که خاک پایش برجبهت قمر یابی
کجا فتوت اوخوان تربیت فکند
نوالۀ دهن ذره قرص خور یابی
❈۳۱❈
چوموج قلزم طبعش گهر بر اندازد
بحاررا توم شمرتر از شمر یابی
درر زبحرکه یابی شگفت نیست بیا
ببین حدیثش تابحر در درر یابی
❈۳۲❈
بآبروی چنین خواجه یی توسل کن
مگررهایی ازآتش سقر یابی
مدد زهمت اوخواه در ریاضت نفس
چوجنگ دیوکنی یاری از عمر یابی
❈۳۳❈
دربهشت بروی دل تو باز کنند
گرآستانۀ عالیش مستقر یابی
اگر توبیخ ارادت فرو بری بدرش
زشاخ تربیتش گونه گون ثمر یابی
❈۳۴❈
محیط شد بتو آفات مهلک ازچپ وراست
بکوش کز کنف همتش مفر یابی
بجز بواسطۀ کشتی هدایت او
زموج لجۀ آفات کی عبر یابی؟
❈۳۵❈
بچشم دانش درذات اوتأمل کن
که تا ملک را درصورت بشر یابی
زسرلفظ نبوت دراندرون دلش
بسا ذخایرحکمت که مدخر یابی
❈۳۶❈
علوم عالم غیب ازتواقتباس کنند
زشعلۀ نفسش گر تو یک شرر یابی
زخاک پایش تاجی بساز و بر سر نه
که تا زخیل ملک گرد خود حشر یابی
❈۳۷❈
زدامن کرمش بر مداردست طلب
که هرچه آرزوی تست سربسریابی
کلاه او نه باندازۀ سر چو توییست
توجهدکن که بجای کله کمر یابی
❈۳۸❈
چواین مساعدت ازدولتت میسرنیست
که برملارمت خدمتش ظفر یابی
زنظم خویش دعایی بدان جناب فرست
زالفت کرمش بهره یی مگر یابی
❈۳۹❈
سعادت ابدی برسرت نثارکنند
اگرقبولی ازآن صدرنامور یابی
کامنت ها