کمالالدین اسماعیل:زین پس نبیند این دل من روی خوشدلی بر بسته کشت راه من از کوی خوشدلی
❈۱❈
زین پس نبیند این دل من روی خوشدلی
بر بسته کشت راه من از کوی خوشدلی
غمگین دلم که خوی گر درد و محنت است
تا غم بود کجا نگرد سوی خوشدلی؟
❈۲❈
بی بر بماند کشت امیدم از آنکه نیست
آب حیات را مدد از جوی خوشدلی
چون مجمر ار چه سینۀ تنگم پر آتشست
زین سوخته جگر ندمد بوی خوشدلی
❈۳❈
در عرصۀ وجود اگر چه بسر دوم
چوگان قامتم بنزد گوی خوشدلی
این طرفه بین که در دل تنگم هزار غم
گنجید و می نگنجد یک موی خوشدلی
❈۴❈
بگرفت های های گرستن همه جهان
بنشست با دو بانگ و هیاهوی خوشدلی
چاووش ناله در همه آفاق بانگ زد
وای دلی که هست هواجوی خوشدلی
❈۵❈
نه غم شکیبد از من و نه من ز غم کنون
کز سر برون شدست مرا خوی خوشدلی
از بس بلا و غصّه که بر یکدگر نشست
در دل نماند جای تکاپوی خوشدلی
❈۶❈
سیمرغ خوشدلی پس قاف عدم گریخت
جز نقش نیست صورت نیکوی خوشدلی
الّا اگر چو خوشدلی اندر عدم شود
ورنه، نبیند این دل من روی خوشدلی
کامنت ها