کمالالدین اسماعیل:ز کار آخرت آن را خبر تواند بود که زنده بر پل مرگش گذر تواند بود
❈۱❈
ز کار آخرت آن را خبر تواند بود
که زنده بر پل مرگش گذر تواند بود
به آرزو و هوس بر نیاید این معنی
به سوز سینه و خون جگر تواند بود
❈۲❈
تو روز در غم دنیا و شب غنوده به خواب
ز کار آخرتت کی خبر تواند بود؟
وصال دوست طلب میکنی بلاکش باش
که خار و گل همه با یکدگر تواند بود
❈۳❈
به ترک خویش بگو تا بکوی یار رسی
که کارهای چنین با خطر تواند بود
کسی به گردن مقصود دست حلقه کند
که پیش تیر بلاها سپر تواند بود
❈۴❈
ز آب خوش نتوان یافت عقد در خوشاب
که تلخ و شور مقر گهر تواند بود
چو نیشکر اگرت خوشدلی همی باید
ز پای تا به سرت در کمر تواند بود
❈۵❈
کلاه ملک طلب می کنی، قبا دربند
که سرفرازی با بیم سر تواند بود
حیات باقی خواهی بدان که این دولت
ز چار حد طبایع به در تواند بود
❈۶❈
اگرچه کار بزرگیست، هم طمع بمبر
به جان بکوش، چه دانی؟ مگر تواند بود
بلندهمت باش ای پسر که رتبت تو
چنانکه همت تست آن قدر تواند بود
❈۷❈
ز حال بی خودی آن را که بهره ای باشد
وجود در نظرش مختصر تواند بود
تو کرده جوشن غفلت هزار تو در بر
چگونه تیر سخن کارگر تواند بود؟
❈۸❈
جفا به جای کسی چون کنی که در دو جهان
ازو گزر نه و از جان گزر تواند بود؟
ترا ز همت دون در طمع نمی گذرد
که لذتی بجز از خواب و خور تواند بود
❈۹❈
بآب و سبزه قناعت مکن ز باغ بهشت
که این قدر علف گاو و خر تواند بود
چو دور در شوی از فکر اعتقاد کنی
که خوان و نان بهشت از شکر توان بود
❈۱۰❈
ز تنگ چشمی، در خاطر تو کی گذرد
که هیچ چیز به از سیم و زر تواند بود؟
شکر چه باشد و زر چیست ای اسیر حواس؟
ترا چنین که تویی این نظر تواند بود
❈۱۱❈
به چشم عقل ببین و به ذوق جان دریاب
کزین لذیذتر و خوب تر تواند بود
وگر تو چاشنی ای زان به نقد می خواهی
دعای قطب زمانه عمر تواند بود
کامنت ها