کمالالدین اسماعیل:زهی ستوده خصالی که از صدور کرام جز از تو در همه آفاق یادگار نماند
❈۱❈
زهی ستوده خصالی که از صدور کرام
جز از تو در همه آفاق یادگار نماند
کدام زر که ز جور تو سنگسار نشد؟
کدام دل که ز لطف تو شرمسار نماند؟
❈۲❈
نگاه می کنم اندر سرای ضرب وجود
بجز که نقد وفای تو بر عیار نماند
برون ز حزم تو کو برثبات مجبولست
کسی بعهد درین عهد استوار نماند
❈۳❈
جهان بدور تو زانگونه ایمن آبادست
که دزد و خونی جز زلف و چشم یار نماند
چنان بعدل بینباشتی بسیط عراق
که جای فتنه جز از غمزۀ نگار نماند
❈۴❈
بدست بوس تو دریا از آن نمی آید
که با سخای تواش مکنت نثار نماند
بروزگار تو سرگشته جز قلم کس نیست
ز نعمت تو تهیدست جز چنار نماند
❈۵❈
ز بس که اهل ستم را ز سهم تو خطرست
بسی نماند که گویند روزگار نماند
ز جام کین تو هرگز که خورد یک جرعه؟
که تا بصبح قیامت در آن خمار نماند
❈۶❈
چنان ز حزم تو مضبوط شده مسالک ملک
که یاوگی ّخلل را درو گذارنماند
چنان ز موج عطای تو غوطه خورد جهان
که از میانه جز این بنده بر کنار نماند
❈۷❈
اگرچه غایت تقصیر من درین خدمت
بدان کشید که خود جای اعتذار نماند
هم از خموشی من جود تو تصوّر کرد
که باعطای تو ما را مگر شمار نماند
❈۸❈
ثنای اهل هنر را هم اعتباری نیست
اگرچه اهل هنر را هم اعتبار نماند
تو بس لطیفی، گستاخ با تو یارم گفت
که از تو منصف تر هیچ نامدار نماند
❈۹❈
بنه ذخیرۀ نام نکو چو امکانست
که جاودانه کسی در میان کار نماند
اگر بطنز نگویی که هم نماندی هم
بگفتی که به از من سخن سوار نماند
❈۱۰❈
سوالکیست مرا مدّتیست تا با خویش
همی سگالم وزین بیشم اختیار نماند
بدولتت چو همه کارها قرار گرفت
چرا معیشت من بنده برقرار نماند؟
❈۱۱❈
به نیم خوردۀ شاعر چه حاجت افتادست
نه در ممالک شاه اینقدر یسار نماند
کامنت ها