کمالالدین اسماعیل:ای که از درّ درج مدحت تو عقد بر گردن جهان بستند
❈۱❈
ای که از درّ درج مدحت تو
عقد بر گردن جهان بستند
بارگاه ترا قضا و قدر
از نهم چرخ سایبان بستند
❈۲❈
چرخ را بر درت به میخ نیاز
همچو شفشه بر آستان بستند
بر عروسان نطق عقد گهر
زان سر کلک درفشان بستند
❈۳❈
از تف خاطرت زخیط الشّمس
تب گردوه بریسمان بستند
چرخ چون جلوه گاه قدر تو شد
تتقی از شفق برآن بستند
❈۴❈
از دو دست تو کان دو بحر آمد
کان و دریا در دکان بستند
نقشبندان فکر مدح ترا
برفراز طراز جان بستند
❈۵❈
مسرعان ولایت علوی
در سر کلک تو عنان بستند
خوشه چینان خرمن ملکوت
طرف از آن کلک غیب دان بستند
❈۶❈
از پی جلوه گاه دیدارت
کلّۀ سبز آسمان بستند
مهر مهر ترهر دهان که شکست
میخ دندان بر آن دهان بستند
❈۷❈
جز بمدحت کسی زبان نگشاد
که نه چون پسته اش زبان بستند
انجم از بیم آتش قهرت
آب در راه کهکشان بستند
❈۸❈
از نهیب نقابی از شب و روز
بر رخ گردش زمان بستند
چرخ و انجم ز شوق حضرت تو
جان کمروار بر میان بستند
❈۹❈
دشمنانت ندانم از چه سبب
کین تو در دل و روان بستند
بهر دفع خیال تیغ تو آب
در حوالی دیدگان بستند
❈۱۰❈
می ندانند کاخر از چه سبب
بند بر پای آن جوان بستند
سرفرازا بخدمت آوردم
حسب حالی ردیف آن بستند
❈۱۱❈
کم از آن قطعه نیست اینکه ازو
های و هویی در اصفهای بستند
سرفرازا منجّمان بدروغ
تهمتی بر ستارگان بستند
❈۱۲❈
اثر اندر حسود پیدا کرد
آن سخن ها بر قران بستند
برد آنرا که بردنی بد باد
گر ز طوفان برو گمان بستند
❈۱۳❈
تا که گویند بهر مقدم گل
کلّه از شاخ ارغوان بستند
جاودان زی که دولت و عمرت
با ابد عهد جاودان بستند
❈۱۴❈
بهر قربان عید خصم ترا
اندرین کنج خاکدان بستند
کامنت ها