کمالالدین اسماعیل:این خرّمی نگرکه مرا ناگهان رسید وین مملکت نگرکه بمن رایگان رسید
❈۱❈
این خرّمی نگرکه مرا ناگهان رسید
وین مملکت نگرکه بمن رایگان رسید
بختم بخواب نیز نیارست دید هم
کاری چنین شگرف که او را عیان رسید
❈۲❈
عمری بمانده بنده درین آزو آرزو
تاچون توان بدرگه شاه جهان رسید
ناگه خبرشنیدم ویارب چه خوش خبر
کاینک رکاب شاه سوی اصفهان رسید
❈۳❈
خورشیدخاندان،شرف الملک والملوک
کش زاسمان لقب،شه صاحبقران رسید
آن شاه نوجوان که به تأیید بخت او
پیرانه سرزمانه به بخت جوان رسید
❈۴❈
بارندگیّ زرچو بدیدم درین دیار
ظنّم چنان فتاد که فصل خزان رسید
گوشم گرفت عقل وبمالیدوگفت هی
آگه نه یی که پادشه زرفشان رسید
❈۵❈
ای شاه شاه زاده که براوج قدر تو
نه خاطر یقین ونه وهم گمان رسید
دردست وبازوی تو تماشاگه ظفر
کارمصاف چونکه بگرز گران رسید
❈۶❈
جرم هلال از بر این سبز پهنه چیست؟
مانا زسمّ اسب تو بر وی نشان رسید
حالی بذکر فتح ملک افتتاح کرد
چون صبح رانفس زگلو بر دهان رسید
❈۷❈
ایمن زدزد فتنه بخسبدکنون جهان
کز تیغ هندوی ملکش پاسبان رسید
گرخون گرفت خنجرخسروشگفت نیست
کزبس که کشت دشمن ملکت بجان رسید
❈۸❈
می گفت آفتاب من و رای شاه ، عقل
گفتش به طنز:کارتواکنون بدان رسید؟
درپوست می نگنجد غنچه ازاین نشاط
کزخلق تو دمی بدل گلستان رسید
❈۹❈
گردون نهادکام جهانش درآستین
هرکوبآستان درت یک زمان رسید
کشتّی اهل معنی برخشک مانده بود
لیکن سخای دست تو فریاد آن رسید
❈۱۰❈
نایاب وتنگ گشت متاع نیازوآز
در هر دیارکز کرمت کاروان رسید
دردشمن توتیغ تو زان می نهد زبان
کورا همه نواله ازو استخوان رسید
❈۱۱❈
ازصلب آن شهی توکه ازهمّت بلند
صیت و عطای او بهمه قیروان رسید
خسروحسام دولت ودین اردشیرآنک
منشورملکش ازقلم کن فکان رسید
❈۱۲❈
دانی که چون رسد بجهان نورآفتاب
انعام عام او بجهان همچنان رسید
ازنام شاه حرز کمربندخویش ساخت
رستم درآنزمان که سوی هفتخان رسید
❈۱۳❈
کان خاک کردبرسروبحرآب شدزشرم
صیت سخای اوچوبدریاوکان رسید
خون ازمسام کوه چولاله برون دمید
آسیب حمله اش چوبکوه گران رسید
❈۱۴❈
درعهدآنکه دولت بخشید کردگار
ملک ابد بخسرو مازندران رسید
ازچرخ هفت پایه خرد نردبان نهاد
تابرنخست پایه ازین آستان رسید
❈۱۵❈
باآسمان مری کنداکنون زمین ما
چو فرشاه زاده بدین خاکدان رسید
گر دیرتر رسید رهی سوی این جناب
کز وی توان به مملکت جاودان رسید
❈۱۶❈
کاری گزاف نیست زمین بوس درگهش
جای چنین بیاری دولت توان رسید
آورد جان خشک رهی،تاکند نثار
چون ازغبارخیل ملک میهمان رسید
❈۱۷❈
بپذیر عذر بنده اگرچه نه لایق است
کش دست خودبجان ودلی ناتوان رسید
میراث یافتم زپدرمدح پادشاه
والحق ازین شرف سرمن بآسمان رسید
❈۱۸❈
نتوان بصدهزار زبان گفت شکرآن
انعام هاکه ما را زین خاندان رسید
نایافته ازو شرف دستبوس بود
این نیزدولتم زملک ناگهان رسید
❈۱۹❈
گرمن بخدمت تورسیدم عجب مدار
درملک، تیغ شاه، بزخم زبان رسید
نتوان گزارد حقّ ثنای ملک بشعر
نتوان برآسمان ز ره نردبان رسید
❈۲۰❈
بادا نصیب جان شه وشاهزادگان
هرشادیی کزوبدل مدح خوان رسید
پاینده باد ملک تودرظلّ خسروی
کزعدل او بهرطرفی داستان رسید
❈۲۱❈
اومیددارم ازکرم حقّ که عن قریب
بایکدگر بکام دل دوستان رسید
عیدت خجسته بادکه عیدبزرگ ما
آنروزشد که موکب توشادمان رسید
کامنت ها