کمالالدین اسماعیل:زهی بسیرت محمود در جهان مذکور زهی بدیدۀ تعظیم از آسمان منظور
❈۱❈
زهی بسیرت محمود در جهان مذکور
زهی بدیدۀ تعظیم از آسمان منظور
پناه اهل معانی و افتخار عراق
که باد عین کمال از جمال بخت تو دور
❈۲❈
تویی بفیض کرم میزبان آن عالم
که آفتاب شد آنجا بسفلگی مشهور
درون منظرۀ وهم تست بیش از عقل
برون کنگرۀ مجدتست قصر قصور
❈۳❈
زرشح طبعت ورتفّ خاطرت مه و مهر
چو نارو آبی مرطوب گشته و محرور
بساط حضر جاه و تو سندس افلاک
حریم صدر رفیع تو خانۀ معمور
❈۴❈
صدای صیت توطی کرده طول و عرض وجود
لعاب کلک تو حل کرده مشکلات امور
عروس فکر تو خاتون آن شبانست
که مطبخیست درو آفتاب و مه مزدور
❈۵❈
بپیش رای تو گر صبح کرد دم سردی
برو مگیری تو کان هست نقثة المصدور
بحسن رای صواب ارعلاج دهر کنی
نیاید ایچ در اطراف روزگار فتور
❈۶❈
دهان تیر چنان بازمانده از پی چیست؟
اگر نشد بجگر گوشۀ عدوت آزور
بحلق صبح درون زان شود نفسها تیغ
که پیش نور ضمیر تو کرد دعوی نور
❈۷❈
کند زمانه سجلْات چرخ را مطویّ
اگر دهند زدیوان قهر تو منشور
حسود لاف زنت را از آن سرپر باد
چه حاصلست بجز دست بسته چون طنبور؟
❈۸❈
گر آفتاب کله گوشه بی تو بنماید
سپهر برکشد از سفت او غلالۀ نور
زهی مصالح گیتی بسعی تو منظوم
زهی مساعی خوب تو در جهان مشکور
❈۹❈
چنین که من ز هنرهای خویش محرومم
چه فایده که بود خطّْ دانشم موفور؟
چو گوش بخشش کر شد چه سود صیت هنر
چو غنچه کور دل آمد، چه سود لحن طیور
❈۱۰❈
سزد که خوشۀ یاقوت منتظم دهیم
بعرض این سخنان چو لؤ لؤ منثور
اگر چه دختر رز چون گلست ترا دامن
ز شور بختی خادم چو غنچه شدمستور
❈۱۱❈
حدیقۀ عنبی من ارچه سیرابست
ولیک حاصل ان بر عصیر شد مقصور
سیه چو گشت مرا ز انتظار خانۀ چشم
چو کان لعل کنم از تو خانۀ انگور
❈۱۲❈
اگر چه زحمت بسیار میدهم هر وقت
مکارم تو همانا که داردم معذور
همیشه تا که بود کامکار بخت جوان
زرای پیر تو بادا زمانه را دستور
❈۱۳❈
درآستین مرادت کلید لیل و نهار
برآستان بقایت سر سنین و شهور
کامنت ها