کمالالدین اسماعیل:ای ز روی تو آب بر آتش دل ریشم متاب بر آتش
❈۱❈
ای ز روی تو آب بر آتش
دل ریشم متاب بر آتش
ای زرشک خط تو چون خط تو
جگر مشک ناب بر آتش
❈۲❈
بجز از خال و چهرة تو زدود
من ندیدم حباب بر آتش
بر رخت دل چرا نهم خیره؟
دل نباشد صواب بر آتش
❈۳❈
لطف تو غالبست بر خشمت
زانکه چیرست آب بر آتش
زلف هندوی تو بسان منست
ساخته جای خواب بر آتش
❈۴❈
لیک من ساکنم بیاد تو ، او
میکند اضطراب بر آتش
زانک ب خون بیگناهان ریخت
میکنندش عذاب بر آتش
❈۵❈
گفتمش: چشم تو چرا فکند
این دل پر ز تاب بر آتش؟
گفت: آری بنزد بیماران
رسم باشد کباب بر آتش
کامنت ها