کمالالدین اسماعیل:زهی مالیده رویت لاله را گوش بما میزد زهی خطّ و بنا گوش
❈۱❈
زهی مالیده رویت لاله را گوش
بما میزد زهی خطّ و بنا گوش
لب لعل تو هر دم عاشقانرا
پر از گوهر کند چون چشمها گوش
❈۲❈
شود شیرین دهان تلخ کوشم
گرم باشد حدیثی از تو فاگوش
کشم در حلقۀ زلف تو هر دم
گرفته عقل و صبر و هوش را گوش
❈۳❈
قدی چون سرو داری راستی را
که هستم از میان جان دعا گوش
من از غم ناله در بسته چو بلبل
دراگنده تو چون گل از حفاگوش
❈۴❈
بگریه گوشمال چشم دادم
که از چشمت چرا دارد وفا گوش؟
برقص آید دل اندر سینۀ من
چو آواز توام آید فراگوش
❈۵❈
ندارد بی جمالت دیده آبی
نباشد بی سماعت با نواگوش
بقصد جان خلقی چشم مستت
کمان ابروان آورده تا گوش
❈۶❈
ز خطّ تو مثال از بنده فرمان
ز زلفت حلقه یی وز جان ما گوش
بمن چشم خمارینت چه بگذاشت
بعشق اندر ، زبان یا چشم یا گوش
❈۷❈
ز تو این چشم دارم کز سر لطف
دلم را داری از بهر خدا گوش
کامنت ها