کمالالدین اسماعیل:جان را چو نیست وصل تو حاصل کجا برم؟ دل را که شد ز درد تو غافل کجا برم؟
❈۱❈
جان را چو نیست وصل تو حاصل کجا برم؟
دل را که شد ز درد تو غافل کجا برم؟
بی وصل جانفزای و حدیث چو شکّرت
این عیش همچو زهر هلاهل کجا برم؟
❈۲❈
بگسست چرخ تار حیاتم بدست هجر
چون وصل نیست کو همه بگسل کجا برم؟
بنیاد خوشدلیّ من از سیل خیز اشک
گیرم که خود نگردد باطل، کجا برم؟
❈۳❈
بی پایمرد وصل ز غرقاب حادثات
کشتی عمر خویش بساحل کجا برم؟
منزل دراز و بارکشم لنگ و من ضعیف
بارم گران و راه پر از گل کجا برم؟
❈۴❈
ریگ روان و تیره شب و ابر و تند باد
من چشم درد، راه بمنزل کجا برم؟
مشکل گشای وصل اگر دیرتر رسد
چندین هزار قصّۀ مشکل کجا برم؟
❈۵❈
گیرم که ارزوی دلم جمله حاصلست
اکنون چو نیست روی تو حاصل کجا برم؟
گفتند: برگرفت فلان دل ز مهر تو
من داوریّ مردم جاهل کجا برم؟
❈۶❈
گر بر کنم دل از تو و بردارم از تو مهر
آن مهر بر که افکنم؟ آن دل کجا برم؟
کامنت ها