کمالالدین اسماعیل:مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی که گر بدور فتادی مرا به افتادی
❈۱❈
مرا دلیست هوس خانۀ غم آبادی
که گر بدور فتادی مرا به افتادی
طرب نکوهی، انده کشی، غم اندوزی
ز کار عیش پشیمان، به درد دل شادی
❈۲❈
درو بهر سر مویی نهفته درد دلی
درو بهر سر انگشت، خار بیدادی
بسان شعلۀ انگشت هر نفس که زنم
برو چنان که بر آتش براوفتد بادی
❈۳❈
تنم ز خون جگر گشته بود مالامال
اگر نه نایژةۀ خون ز دیده بگشادی
بدام خوبان صد ره فتاد و بیرون جست
ولی فتاد ازین ره بدست استادی
❈۴❈
بدین صفت که منم یار ار بدانستی
به پرسش ار نشدی رنجه، کس فرستادی
کامنت ها