کمالالدین اسماعیل:هر شبی با دلی و صد زاری منم و آب چشم و بیداری
❈۱❈
هر شبی با دلی و صد زاری
منم و آب چشم و بیداری
بنماندست آب بر جگرم
بس که چشمم کند گهرباری
❈۲❈
دل تو از کجا و غم زکجا؟
تو چه دانی که چیست غمخواری؟
آنگه از حال من شوی آگاه
که چو من یک شبی بروز آری
❈۳❈
گفتم جان بیار و عشوه ببر
چشم بد دور ازین کله داری
مردمی کن ، مجوی آزارم
که نه کاریست مردم آزاری
❈۴❈
بار تو بر دلم خود بود
خشم خوشتر کنون بسر باری
من فراوان کشیده ام غم دل
لیک کم بوده ام بدین زاری
❈۵❈
که نه صبر همی کند پشتی
که نه یارم همی دهد یاری
کامنت ها