کمالالدین اسماعیل:ساقیا هین بیار ساغر می تا تنم جان شود چو پیکر می
❈۱❈
ساقیا هین بیار ساغر می
تا تنم جان شود چو پیکر می
ماه رویا، چو مهر روشن کن
چشمم از گوهر منوّر می
❈۲❈
مشک زلفا، چو ناف آهو کن
کامم از نکهت معطّر می
عمر و سیم و نشاط و جان و جهان
همه هیچند هیچ در بر می
❈۳❈
آفرینش مسخّر خردست
خرد اندر جهان مسخّر می
عقل با جان چو آشناست چرا
کرد بیگانگی ز گوهر می؟
❈۴❈
طبع می گر بود نشاط انگیز
چه عجب زنگی است ما در می
صد هزاران مصاف غم بدمی
بشکند ساغر دلاور می
❈۵❈
گوشم از حلقۀ بریشم چنگ
با نوا کن چو بندگان بر می
ببرد آب روی کوثر و خلد
روی معشوق در برابر می
❈۶❈
دل چو لاله پیاله باید ساخت
ظرف می گر کنیم در خور می
کفم از می تهی مدار چو کف
ورچه چون کف رویم درسر می
❈۷❈
جوهری روشنست و بر کف ما
چون عرض بی درنگ اغر می
گر بجوهر عرض بود قایم
بعرض قایمست جوهر می
کامنت ها