کمالالدین اسماعیل:آخر چه شد که راه جفا برگرفتهای بیهیچ جرم سایه ز ما برگرفتهای؟
❈۱❈
آخر چه شد که راه جفا برگرفتهای
بیهیچ جرم سایه ز ما برگرفتهای؟
خود در طریق جور محابا نمیکنی
یکبارگی حجاب حیا برگرفتهای
❈۲❈
مردی شمردهای که دلم را شکستهای
بستر عرق که کوه ز جا برگرفتهای
ما خود به دست غم بدو انگشت کشتهایم
تو هر زه تیغ غمزه چرا برگرفتهای؟
❈۳❈
افکندیم به خاک ره آخر چرا؟ چه بود؟
نه خود ز خاک راه مرا برگرفتهای
ما دیده از خطای تو بر هم نهادهایم
پس تو صواب ما به خطا برگرفتهای
❈۴❈
ما دفع روزگار به نام تو میکنیم
تو خود دو مرده تیغ جفا برگرفتهای
بر دست خویش بوسه ده اکنون که کشتیم
کالحق سری بزرگ ز پا برگرفتهای
❈۵❈
گویی که من ترا ام و خونم همیخوردی
ای ساده دل مرا ز کجا برگرفتهای؟
بر خود نوشتهای به همه عیبها مرا
وانگه به خطّ خویش گوا برگرفتهای
❈۶❈
با خاک ره برابرم از بهر آنکه تو
هستیّ و نیستیم برابر گرفتهای
باری بدانمی که چو بفکندهای مرا
از روی اختیار کرا برگرفتهای
کامنت ها