کمالالدین اسماعیل:آنکه سرم بر خط فرمان اوست گوی دلم در خم چوگان اوست
❈۱❈
آنکه سرم بر خط فرمان اوست
گوی دلم در خم چوگان اوست
دل بغمش دادم و جان هم دهم
گر لب و دندان لب و دندان اوست
❈۲❈
حال دلم هر چه پریشانیست
پرتو آن زلف پریشان اوست
زهره و مه چونکه ببینی بهم
دانی که زه و گوی گریبان اوست
❈۳❈
تشنه بمیرد چو دلم هر که او
در طلب چشمۀ حیوان اوست
چشمۀ خورشید بدان آب روی
قطره یی از چاه زنخدان اوست
❈۴❈
صبر چنان سخت کمان در غمش
سست تر از عقدۀ پیمان اوست
دل که چنان سینه همی کرد وی
دیدمش او هم نه ز مردان اوست
❈۵❈
شاید اگر دل نه بفرمان ماست
زانکه بهر حال که هست آن اوست
کامنت ها