گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

کمال‌الدین اسماعیل:کسی که دل به سر زلف یار در بندد بروی عقل در اختیار در بندد

❈۱❈
کسی که دل به سر زلف یار در بندد بروی عقل در اختیار در بندد
چو خلوتی طلبد دیده باخیال رخش به آب دیده همه رهگذار در بندد
❈۲❈
برو چگونه نهم نام دلگشای که او اگر دلی بگشاید هزار در بندد
بتان چین همه از سر کله بیندازند زرشک چین قبا کان نگار در بندد
❈۳❈
هر ان کجا که کسی را دلی شکسته بود بدان دو تا رسن مشکبار در بندد
گمان برد که چو قدّ نگار من باشد بدانک سرو همه تن نگار در بندد
❈۴❈
بجان فروشدمان عشوه و چو جان بستد دهان ز گفت و شنید استوار در بندد
زیان جانی آسان بود ولی ترسم ز بد معاملتیهاش کار در بندد
❈۵❈
مکن نگارا، یکبارگی چنین در وصل تو در مبند که خود روزگار در بندد
ز عشق قدّ چو سرو تو چشم من سیلی ز خون دیده بهر جویبار در بندد
❈۶❈
ز عکس لعل تو خورشید طرفها سازد بران گهر که همه کوهسار در بندد
اگر صبا بگل چهرۀ تو برگذرد چه رسته ها که از آن لاله زار در بندد
❈۷❈
وگر حکایت روی تو بشنود بلبل چه نعره ها که به باغ و بهار در بندد
وگر ببینید قدّ ترا چمن پیرای چو چوبها که بسرو چنار در بندد

فایل صوتی غزلیات شمارهٔ ۴۳

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها

عین. ح
2021-04-27T01:21:28
بیت آخر: وگر ببیند قدّ تو را چمن‌پیرایچه چوب‌ها که به سرو و چنار در بندد