کمالالدین اسماعیل:شاخ سر سبز و چمن دلشادست عالم از عدل بهار آباد است
❈۱❈
شاخ سر سبز و چمن دلشادست
عالم از عدل بهار آباد است
غنچه تا روی به صحرا آورد
گرهی ا ر دل بگشادست
❈۲❈
سرو در خدمت گل برپایست
بید در پای چنار افتادت
بندۀ سوسن مشکین نفم
کوست کز بند جهان آزاداست
❈۳❈
دل شکسته است بنفشه چه کند؟
سر ببیدارد زمان بنهادست
سرو را هر چه ز اسباب خوشیست
سر بسر دست فراهم دادت
❈۴❈
بر جهان دست تهی چون افشاند
بار کس می نکشد ، او را دست
بنگر آن غنچة صاحب دل را
که بدلتنگی خود چون شادست
❈۵❈
زانکه داند که بد و نیک جهان
همچو خرمن که گل بر بادست
کامنت ها