کمالالدین اسماعیل:در عشق تو دل بجان همی کوشد عاجز شد و همچنان همی کوشد
❈۱❈
در عشق تو دل بجان همی کوشد
عاجز شد و همچنان همی کوشد
در سنبل تا بهار می پیچد
با نرگس دلستان همی کوشد
❈۲❈
پیدا گوید که فارغم، وانگه
با درد تو در نهان همی کوشد
با آن همه ناتوانی چشمت
با خلق همه جهان همی کوشد
❈۳❈
هر کس که وصال تو همی جوید
با گردش آسمان همی کوشد
تا وصل تو خود کرا بود روزی
حالی همه کس در آن همی کوشد
❈۴❈
در عشق ز صبر شکرها دارم
انصاف که بر چه سان همی کوشد
با هجر تو گر چه بس نمی آید
مسکین چه کند؟ بجان همی کوشد
❈۵❈
دل می خرد از لبت بجان بوسی
گر ودست ارزیان همی کوشد
کامنت ها