کمالالدین اسماعیل:از گلبن زمانه مرا بهره خار بود وزجانم روزگار نصیبم خمار بود
❈۱❈
از گلبن زمانه مرا بهره خار بود
وزجانم روزگار نصیبم خمار بود
اکنون چه راحتست درین دور زندگی
چون شد بهر زه آنچه ز عمر اختیار بود؟
❈۲❈
از حادثات دهر و جفاهای روزگار
خود هیچ بود آنچه مرا در شمار بود
بر بود هر چه مایۀ من بود روزگار
وان مایه خود چو درنگری روزگار بود
❈۳❈
تنها نه روزگار بعهد استوار نیست
من خود ندیدم آنکه بعهد استوار بود
بر خاطر منست و فرامش نکرده ام
آن عهد خوشدلی که مرا یاریار بود
❈۴❈
هم آبروی بود مراهم هوای دل
وان آب و آن هوای خوشم سازگار بود
جان از میان حادثه آورده بر کنار
وان آرزو که بود مرا در کنار بود
❈۵❈
از جام باده عیش مرا بود روشنی
وز روی دوست کار دلم چون نگار بود
بختم بطبع خوش همه در پیش می نهاد
آن چیز را که طبع منش خواستار بود
❈۶❈
ور بر خلاف رسم غمی روی می نمود
زانم غمی نبود چو با غمگسار بود
کامنت ها