کمالالدین اسماعیل:به من رسید مقالی که گر بکوه رسد ز شوق و ذوق زجای نشست بر خیزد
❈۱❈
به من رسید مقالی که گر بکوه رسد
ز شوق و ذوق زجای نشست بر خیزد
معانیی ز ظروف حروف افزون تر
که گر از آن بچشد عقل هست برخیزد
❈۲❈
اگر بصورت معنی نقاب دور کند
فغان ز طایفة بت پرست بر خیزد
دلی که یک سرانگشت ازین برو خوانی
برقص از سرجان یک بدست بریزد
❈۳❈
به مغز هر که رسد شمّه یی ز الفاظش
به طبع خوش ز سر هر چه هست بر خیزد
مثال صاحب عادل که از میامن او
ز زلف مادر خان هم شکست برخیزد
❈۴❈
چو نرگس انکه بود بخت و دولتش خفته
نسیم لطفش بر وی چو جست برخسزد
هزار سال غمی بر دل ار نشسته بود
چو در خیالش یکدم نشست برخیزد
❈۵❈
هر آن فتاده که خود را دمی به میخ نیاز
به آستانۀ او باز بست برخیزد
تن ضعیف من از زیر بار منّت او
اگر تواند برخاست پست برخیزد
❈۶❈
عقود در که ز دست جواد او برخاست
کدام دست دگر را ز دست برخیزد؟
کامنت ها