گنجینه تاریخ ما

شعر پارسی یا شعر کلاسیک فارسی به شکل امروزی آن بیش از هزار سال قدمت دارد. شعر فارسی بر پایه عروض است و عمداً در قالب های مثنوی، قصیده و غزل س روده شده است. در گنج تاریخ ما به اشعار شاعران نامی ایران زمین به رایگان دسترسی خواهید داشت. همچنین به مرور زمان امکانات مناسبی به این مجموعه اضافه خواهد شد.

کمال‌الدین اسماعیل:دل مرا چو سپهر از غمی بپردازد هم از نخست بسیج دگر غم آغازد

❈۱❈
دل مرا چو سپهر از غمی بپردازد هم از نخست بسیج دگر غم آغازد
مگر سپهر بدانسته است این معنی که هیچ گونه مرا عافیت نمی سازد
❈۲❈
ز چرخ چون بگریزم؟ که هر دم در حلق ز خیط ابیض و اسود کمندی اندازد
ز سوز سینه اگر شرح بر زبان رانم تنم ز تاب زبان همچو شمع بگدازد
❈۳❈
دراز دامنی من عیان شود گر چرخ لباس محنت بر قدّ عمرم اندازد
بسان آتش شمعست پست تر هر دم بسر فرازی هر کس که بیشتر یازد
❈۴❈
رباب وار شدم خرسوار در صف لهو از آنکه چرخم بی گوشمال ننوازد
کسی که خوش سخن و راست رو بود ناچار چو چنگ از پی هر زخم کردن افرازد
❈۵❈
گمان ببی غمی آن مبر که در پشت نگار خانۀ چهره بخنده بطرازد
چو حقّه هاست دل و غم چو مهره و گردون یکی مشعبد چابک که حقّه می بازد
❈۶❈
که جمله مهرۀ خود زیر حقّه یی دارد که پیش چشم تو از مهره اش بپردازد
در آهنین در از آن چوب می خورد آتش که همچو من بزبان آوری همی نازد
❈۷❈
پریر گفت مرا خوشدلی، کجاست دل؟ چرا بجانب ما هیچ گونه نگرازد؟
جواب دادم و گفتم که دار معذورش که از نزاحم غم با تومی نپردازد
❈۸❈
دو سال رفت که چوگان چرخ چون گویم بزخم حادثه از هر سویی همی تازد
هنوز روی خلاصی نمی شود روشن مگر خدای تعالی لطیفه یی سازد

فایل صوتی قطعات شمارهٔ ۱۱۶ - وله ایضا فی الشّکایة

صوتی یافت نشد!

تصاویر

تصویری یافت نشد!

کامنت ها