کمالالدین اسماعیل:مژده ای دل که کار دیگر شد و انچه می خواستی میسّر شد
❈۱❈
مژده ای دل که کار دیگر شد
و انچه می خواستی میسّر شد
یار از راه جور برگردید
مشفق و مهربان و چاکر شد
❈۲❈
کار اگر بسته بد گشایش یافت
عیش اگر زهر بود شکّر شد
دل که چون لفظ او مقیّد بود
هم بسعی خطش محرّر شد
❈۳❈
نامه فرمود و دل خوشیها داد
چون که حال منش مقرّر شد
کلک بیمارش احتما بشکست
با من از آنچه بود بهتر شد
❈۴❈
اشتهیّ دروغ کرد آغاز
با سر پرسش مزوّز شد
بر گرفتم ز درج درّش مهر
دامنم پر ز درّ و گوهر شد
❈۵❈
مردم چه مشم ابن مقلمة وقت
بندۀ آن خط چو عبهر شد
بر بیاض خودش سوادی کرد
که از او چشم جان منوّر شد
❈۶❈
دیده بر حرفهاش مالیدم
حالی از اب لطف او تر شد
خط مشکین او چو بر خواندم
مغز جانم ازو معطّر شد
❈۷❈
شاخ طبعم گهر ببار آورد
چون کش الفاظ او مصوّر شد
هر چه دشنام و خشم بود از من
به دعا و ثنا برابر شد
❈۸❈
کلک او کرده بود عربده زانک
زان معانیش باده در سر شد
کامنت ها