کمالالدین اسماعیل:ای عزم تیز تار تو چون عمر درشتاب چون کار روزگار عطای تو بیحساب
❈۱❈
ای عزم تیز تار تو چون عمر درشتاب
چون کار روزگار عطای تو بیحساب
هم نوک خامة تو شده مبدع الصّور
هم دست منّت تو شده مالک الرّقاب
❈۲❈
باد شمال کرده به لطف تو انتما
اوج سپهر کرده به قدر تو انتساب
از قهر و لطف تست که مشغول میشوند
لاله بکار آتش و نرگس بکارآب
❈۳❈
با رای روشن تو چه سودآفتاب را
جز آنکه گرم گردد و آید در اضطراب
کلک سیه رخ تو میان بسته خادمیست
کابکار غیب ازو نبود هیچ در حجاب
❈۴❈
تمییز در زمانه نماندست تا که عقل
گوید همی که لفظ تو و گوهر خوشاب
گردون که زیر سایۀجاهت چو ذرّه ییست
جز در هوای تو نزند تیغ آفتاب
❈۵❈
خصم تو هست بر سر دریای اشک خویش
کم عمر و بی قرار و تهی مغز چون حباب
گر غنچه را ز عدل تو دلگرمیی بود
باد صبا درید نیارد برو نقاب
❈۶❈
ای صدر روزگار تو دانی که این رهی
هرگز نیامدست به تصدیع آن حناب
دارم ز راه شغل و عمل مختصر دهی
از جور دور کاسة گردون شده خراب
❈۷❈
در عهد دولت تو که بر سنگ می زند
لاله ز بیم معدلتت ساغر شراب
چندین شگفت نیست اگر این خراب را
آرد ظهور عدل تو در باب احتساب
❈۸❈
کاریست خیر وگر به عنایت مدد دهی
از بندگان دعا وز ایزد بود ثواب
حاجت نیایدت به دعای رهی آزانک
پیوند جان تست دعاهای مستجاب
کامنت ها