کمالالدین اسماعیل:نور دین ای ذات تو کان هنر کان چه باشد؟ خود سراسر گوهرست
❈۱❈
نور دین ای ذات تو کان هنر
کان چه باشد؟ خود سراسر گوهرست
زنده همچون شمع از نور دلست
هر کرا تا بی ز مهرت در سرت
❈۲❈
از برای نوعروس خاطرت
حقّه های آسمان پر زیورست
عنبر اندر بحر باشد، پس چرا؟
بحر شعرت در میان عنبرست
❈۳❈
تا بدید آن طبع گوهر زای تو
از خجالت دامن دریا ترست
شعر می خواهی و خادم مدّتیست
تا ز شعر و شاعری فارغ ترست
❈۴❈
شعر را گر بود وقتی رونقی
این زمان باری عجب مستنکرست
هر کجا از فضل و دانش حلقه ییست
گوشها زان حلقه یکسر بر درست
❈۵❈
بلبل طبعم نوا کم میزند
زانکه شاخ جود بی برگ و برست
کشتیاهل هنر بر خشک ماند
کابها را ره به جویی دیگرست
❈۶❈
زان چو سوسن خامشم کاین قوم را
همچو نرگس چشم یکسر برزرست
در هران خانه که زاید دختری
خامشی آنجا بمرد درخورست
❈۷❈
من چرا خامش نباشم کز سخن
در کنارم زاده چندین دخترست
تا برین صورت بود کار هنر
وای آن مسکین که معنی پرورست
❈۸❈
هم فرستادم بخدمت چند بیت
تا بدانی کین رهی فرمان برست
نیستم در خدمتت محتاج عذر
لطف تو خود عذر خواه چاکرست
کامنت ها