کمالالدین اسماعیل:ای بزرگی که خدمت تو کند هرکه پیوند جان و تن خواهد
❈۱❈
ای بزرگی که خدمت تو کند
هرکه پیوند جان و تن خواهد
گر جلال تو کسوتی پوشد
مهر را گوی پیرهن خواهد
❈۲❈
ور ضمیر تو شمعی افزود
ماه رخشنده را لگن خواهد
شاخ خلق ترا بجنباند
باد چون طیرۀ چمن خواهد
❈۳❈
زیور از لطف تو اوام کند
غنچه چون زیب انجمن خواهد
عذر انعامهات را اومید
بکدامین لب و دهن خواهد
❈۴❈
آنچنان راستی که عدل تراست
بدعا شاخ نارون خواهد
عاریت از قد بد اندیشت
زلف سنبل همی شکن خواهد
❈۵❈
یزک خشمت اوفتد در پیش
هرکجا مرگ تاختن خواهد
رقم خصمیت کشد بر وی
هرکرا چرخ ممتحن خواهد
❈۶❈
از لقایت چمن بدریوزه
آب روی گل و سمن خواهد
بوی خلقت شنبد با صبا
از خدا مرگ نسترن خواهد
❈۷❈
هر دمی خلق تو بطیرۀ مشک
خون نافه بریختن خواهد
قلمت روی سیاهی عالم
از پی لؤلؤ عدن خواهد
❈۸❈
گر کند رأی نظم خاطر تو
از فلک خوشۀ پرن خواهد
نیک شرمنده ام که لطف تو چون
از من بی زبان سخن خواهد
❈۹❈
چه طریقست تا بدست آرم
پای مردی که عذر من خواهد؟
عذر این سردی و گران جانی
مگر اروند خویشتن خواهد
کامنت ها