کمالالدین اسماعیل:من بی برگ از تو این یک بار شاخ بی برگ و بار می خواهم
❈۱❈
من بی برگ از تو این یک بار
شاخ بی برگ و بار می خواهم
خرد و در هم شکسته بی سببی
دست و پایی هزار می خواهم
❈۲❈
زان درختی که در زمستانها
میوه آرد ببار می خواهم
میوۀ آن درخت نار بود
دان که من خود چه نار می خواهم
❈۳❈
تا از این لفظ فهم آن نکنی
کز تو دار چنار می خواهم
تخت مرّیخ شاه می جویم
اسب آتش سوار می خواهم
❈۴❈
وین هم از غایت خریّ منست
که ز گلزار خار می خواهم
مرکب تند و تیز آتش را
علفی خوشگوار می خواهم
❈۵❈
در سرای من ارچه هست عزیز
صلتی سخت خوار می خواهم
تر و خشک آنچه هست در همه حال
خالی از انتظار می خواهم
کامنت ها