کمالالدین اسماعیل:ای بزرگی که از میا من و تو همه حاجات اهل فضل رواست
❈۱❈
ای بزرگی که از میا من و تو
همه حاجات اهل فضل رواست
طبع تو آب و خاطرت آتش
حلم تو کوه و همّتت دریاست
❈۲❈
تا سوی من ز جانب کرمت
التفاتی نرفته مدّتهاست
نظرت نیست سوی سفلگیان
زان که قصدت به عالم بالاست
❈۳❈
گر به خدمت رسم و گر نرسم
یک زبانم پر از دعا و ثناست
مدد همّتی دریغ مدار
که یار من از یمین شماست
❈۴❈
ناگهان در مهّمی افتادم
که ترا نیز باد اگر چه بلاست
شب تاریک و فکر گوناگون
نیک دانی که موجب سوداست
❈۵❈
خاصه چون شمع در میان نبود
که بدو انس مردم داناست
چشمها گرچه روشنست به جمع
جمع بی شم چشم نابیناست
❈۶❈
به شب آنرا که روشنایی نیست
گر هزاران تکلّفست هباست
نیست پیدا مرا ز تاریکی
که چپ من کجاور است کجاست
❈۷❈
بده انگشت و شمع می جستم
که چنین همّتی بلند کراست
که کند وجه شمع من روشن
گر به جنس خودست وگرببهاست
❈۸❈
عاقبت عقل رهنمایم گفت
من بگویم چو شمع روشن وراست
خواجه ما هست ودر شب تاریک
روشنایی ز ماه باید خواست
❈۹❈
زود پروانه یی به شمع بده
که ز سودای شب دلم برخاست
بده آن شمع و این شکربستان
زان که بیع شکر به شمع رواست
کامنت ها